هيچ داني ارشدالدين کز کف و طبع تو دوش

شاعر : انوري

من چه شربتهاي آب زندگاني خورده‌امهيچ داني ارشدالدين کز کف و طبع تو دوش
اين همي دانم که من زان قطعه جان پرورده‌امآن ندانم تا تو چون پرورده‌اي آن قطعه را
راستي به دوش ايماني دگر آورده‌امگرچه ايمانم بدان خاطر قوي بوده است و هست
پاره‌اي بر گفته‌ي خود اعتمادي کرده‌امتا تو تعيين کرده‌اي يعني که شعر تست شعر
اي مزيد آورده بر نامي که من گسترده‌امنام من گسترده شد يکبارگي از نظم تو